دو ماه گذشته اتفاقات زیادی افتاده مثلا جناب پدر وقتی برای خرید کتاب به انقلاب رفته بودند ماشین را در محل پارک ممنوع گذاشتند و عوامل محترم و وظیفه شناس راهنمایی رانندگی اون را به پارکینگی امن منقل کردند . 72 ساعت دنبال کارهای ترخیصش بودیم
خدارو شکر بچه ها توش نبودند. در ابتدای ماجرا زمانیکه جناب پدر تلفنی به من اطلاع دادند من از فرط ناراحتی به بچه ها گفتم: من می رم خونه مامانم تا یه کم آروم بشم اصلا حوصله ی جناب پدر را ندارم وکیل مدافع جناب پدر (سارا خانم) فرمودند: دقیقا زمانیکه بابا بهت احتیاج داره می خواهی بری خونه ی مامانت؟ الان یه اشتباهی کرده تو باید باشی تا دلداریش بدی
من هم که عصبانی فریاد زدم : تو که هستی دلدارش بده
سارا هم درحالیکه چشم در چشم من دوخته بود گفت: من زنش ام ؟
ومن کلا خلع سلاح شدم
دوقلوهای ناهمسن...
ما را در سایت دوقلوهای ناهمسن دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : fatemehsara2 بازدید : 129 تاريخ : چهارشنبه 18 مرداد 1396 ساعت: 2:26